اینم سر نمیدونم ها :)
جمعه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ۰۴:۵۷ ب.ظ
چهارشنبه ظهر رفتیم اصفهان و ظهر امروز برگشتیم. مامانم موند پیش مادربزرگم تا قبل از عید یکم خونه اش رو مرتب کنه و آخر هفته دیگه برمیگرده.
الان خیلی اتفاقی یه دفتر قدیمی که به عنوان چک نویس ازش استفاده میکنم رو درآوردم و خط خطی های زمانی که سعی میکردم طبع شاعرانه داشته باشم رو دیدم. دو_سه سال پیش خیلی دوست داشتم که شعر بگم الان اما خوندن شعر رو ترجیح میدم به نوشتنش.
دلم واسه نوشتن تنگ شده بود. امیدوارم این یه هفته وقت کنم چیزی بنویسم :))))
من هر چی دفتر در رابطه با داستان های خیالی و واقعی نوشته بودم رو بعد مرور شون، سوزوندم :')
امیدوارم شما موفق باشین🍃🌹
عید تون هم مبارک... ان شاءالله عیدی تون رو از خود آقا بگیرین🍃