مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر، زندگی زیبا بود؛ در کودکی بیشتر.
زندگی زیبایی هایش را در کوچه پس کوچه های ده سالگی جا گذاشت.
قدم های شادی روی مربع های لی لی جا ماندند.
خنده های از ته دل در زیر سنگ های هفت سنگ _که رهایشان کردیم_ گم شدند.
از وقتی قایم باشک بازی نکردیم، خوشی ها به جای ما قایم شدند .
از وقتی از روی سرسره ها سر نخوردیم، اشک ها روی گونه ها سرسره بازی کردند.
زندگی زمانی زیبا بود که زنگ ورزش بود؛
ما بودیم و توپ و وسطی...
مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر،
کودکی بدجور میچسبید،
حالا بیشتر!
#گریه_قلم
- ۰ نظر
- ۱۱ دی ۰۳ ، ۱۹:۳۲