گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

نخست
دیر زمانی در اون نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیز به هیات او درآمده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست....

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

کودکی

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۳۲ ب.ظ

مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر، زندگی زیبا بود؛ در کودکی بیشتر.

زندگی زیبایی هایش را در کوچه پس کوچه های ده سالگی جا گذاشت.

قدم های شادی روی مربع های لی لی جا ماندند.

خنده های از ته دل در زیر سنگ های هفت سنگ _که رهایشان کردیم_ گم شدند.

از وقتی قایم باشک بازی نکردیم، خوشی ها به جای ما قایم شدند .

از وقتی از روی سرسره ها سر نخوردیم، اشک ها روی گونه ها سرسره بازی کردند. 

زندگی زمانی زیبا بود که زنگ ورزش بود؛

ما بودیم و توپ و وسطی...

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر،

کودکی بدجور میچسبید،

حالا بیشتر!

 

#گریه_قلم

  • زهرا :)

#گریه_قلم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی