گریه قلم :)

:) Welcome to Green Gables

گریه قلم :)

:) Welcome to Green Gables

۹ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

امروز یهویی رفتم و موهایی که فقط تا سر شونه هام بود رو دوباره به اندازه یه انگشت کوتاه کردم. این مدل رو تا حالا امتحان نکرده بودم اما خیلی خوب بهم نشسته؛ ازش خوشم میاد. تقریبا یادم ررفته موی بلند داشتن چه حسی داشت. سه سالی میشه که مدام موهام کوتاهه و اصلا نزاشتم بلند بشن. فکر کنم دیگه بهش عادت کردم. بماند که موی کوتاه خیلی خیلی بیشتر از موی بلند بهم میاد. خلاصه که کی قراره دوباره موی بلند داشته باشم و بتونم ببافمشون خدا داند...:)

چند روز پیش با رفیقم صبحت آینده و کنکور و این حرفا بود. رفیقم میگفت از پارسال مغزش خالی خالی شده اینطور که اصلا نمیدونه میخواد چیکار کنه، یا هیچ ایده ای واسه آینده نداره. من دقیقا برعکسم من انقدر ایده و برنامه دارم که نمیدونم کدومشو باید جدی بگیرم و اینطوری که خودم بهش فکر میکنم همهشون میتوننی خیلی خفن و درجه یک بشن ولی نمیدونم اول باید از کدوم شروع کنم. فکر کنم این شرایط برای کدوممون به خاطر سنی باشه که توش قرار داریم و از نظر من عادیه اما گیج و سردرگم بودنش داره اذیت میکنه. دلم میخواد بتونم زودتر یکی از ایده هامو جدی پیگیری کنم. واقعا حیفم میاد بخوام رهاشون کنم...:)

 

رقص لری رو دیدید؟ جدیدا تخمین زدن که موسیقی و رقص محلی لری حدود 5000 سال قدمت داره. الان این رقص برای جشن ها و عروسی ها و محض شادی استفاده میشه اما توی گذشته این رقص ها رسم و آئینی بوده که قبل از هر جنگ و نبرد انجام میشده. سازهای اصلی رقص لری ساز و دهلِ که طبل و شیپور جنگ بوده. جالبه ک بدونید از همین ساز و دهل وقتی که یه سرباز کشته میشده برای مراسم خاکسپاریش استفاده میکردن. هنوزم وقتی بین اقوام لر یک جوان از دنیا میره از همین موسیقی استفاده میشه اسمش هم « ساز چپی» هست. انجام حرکات رقص قبل از جنگ روحیه سربازها و مردم رو بالا میبرده. بخش اصلی رقص هم اینه که رقاص ها باید دست هم رو بگیرن که نشونه اتحاده. 

ممکن برای غیر ایرانی هایی که اینو میشنون سوال پیش بیاد ک وقتی شماها قبل از جنگ میرقصیدین پس حتما از جنگ خوشتون میاد و دنبال جنگیدن هستین؛ سوال خیلی خوبیه فقط باید بهش جواب بدیم که ما با دستمال میرقصیم. تکون دادن دستمال همه جای دنیا نشانه صلحه. یعنی قبل از اینکه مبارزه کنیم داریم به دشمنمون نشون میدیم که ببین ما خواهان صلحیم اما اگه دستمال تو دستامونو نمیبینی لااقل دست های هم گره خورده مون رو ببین.

خداوکیلی غنی ترین تاریخ و فرهنگ رو داریم ما ایرانیا...:)

چشم نواز شماره نوزده:

تا حالا شده به صورت مادرتون نگاه کنید و به این فکر کنید که چقدر زیباست...:)

از نظر بی ذوق شدن همین بگم که قبلا وقت مسافرت ها از حداقل یک روز جلوتر ساک و چمدونم جمع شده بود، الان یک ساعت مونده یه حرکت تازه به زور پا میشم میرم سراغش..:)

چشم نواز شماره هجده:

دیگه کم کم داریم بهش نزدیک میشم، خواستم بگم سبزه گره زدن سیزده بدر خیلی قشنگه...:)

قشنگیه عشق به اینه که تو از توی رودخونه زندگی یه سنگ چشمت رو بگیره، همون سنگ از بین تمام سنگ های کف رودخونه جدا کنی، گل و لای چسبیده بهش رو بشوری و با دقت و احتیاط بزاریش تو کیفت و بیاریش خونه، مال خودت بشه و بزاریش یه جایی جلوی چشمت که همیشه ببینیش. هر کسی ام که اومد خونه ات و دیدش و گفت دیوونه چرا به جای این یه تیکه سنگ یه چیز با ارزش تر نمیزاری توی دکورت بگی اخه تو که نمیفهمی همین یه تیکه سنگ برای من از هرچیزی خاص تر و با ارزشه...:)

خلاصه که اینطور دوست داشتن هاست که یک مکان، یک وسیله یا یک شخص رو منحصر به فرد میکنه وگرنه که همه آدما الماس رو دوست دارن چه اون الماس برای تو باشه چه نباشه...:)

 

(غلط املایی اگر داشت به بزرگی خودتون نادیده بگیرید. از زور خواب آلودگی توان ندارم چکش کنم)

یه دو سه روزی نبودم. ناراحتم که دستم راحت به نوشتن نمیره. پریروز همین حوالی یهویی ساک جمع کردیم رفتیم اصفهان دیروز غروب برگشتیم خونه. تو مسیر تا یه جایی هوا انقدر گرم بود و آفتاب زده بود که فکر میکردی تابستونه. یکمی بعدش حال و هوای بهاری با شکوفه های روی درخت ها دو قدم اونورتر بارون پاییزی گلمونو گرفت بعدشم شد برف. در عرض 3 ساعت 3 ساعت و نیم چهارتا فصل رو با هم دیدیم. انگار آخرین خداحافظی با زمستون بود. مهمونی که اصفهان رفتیم خیلی جالب شد. یه نفر اونجا بود که اصلا دوست نداشتم ببینمش و خیلی غیرمنتظره یه نفر دیگه بود که از دیدنش بال درآوردم. اگه اون نبود شبم خیل افتضاح و بد میگذشت. خوشم میاد خدا هوامو داره. دمت گرم...:)

سعی می کنم پراکنده هم که شده بنویسم. حیفه دلم نمیخواد از اینجا دل بکنم...

راستش از دیشب خیلی دارم فکر میکنم که درباره سال نو چی بنویسم و نهایتا هیچی بهتر از این چهار جمله پیدا نکردم:

 

«ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها

ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها

ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت

حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما»