گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

نخست
دیر زمانی در اون نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیز به هیات او درآمده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست....

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

الان تو فضای مجازی یه متنی خوندم خیلی باحال بود:

مثلا ببوسمت؛
و در دفتر بنویسم؛
" امروز جانم به لب رسید؛"...

نزار قبانی

  • زهرا :)

کاش برف بگیرد
جاده‌ها تا ابد بسته شوند
خداحافظی به تأخیر بیفتد
و من‌ و‌ تو
پشت همین در چوبی
مثل یک عکس
برای همیشه متوقف شویم.


جوادگنجعلی

  • زهرا :)

چه کسی میداند که تو در پیله تنهاییی خود تنهایی؟!

چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟!

پیله ات را بگشا تو به اندازه پراونه شدن زیبایی....

از صدای گذر آب چنان فهمیدم،

تندتر از آب روان،،،،عمر گران میگذرد

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست!

آرزویم این است،

آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست :)))))

 

سهراب سپهری

  • زهرا :)