گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

نخست
دیر زمانی در اون نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیز به هیات او درآمده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست....

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

ترقه گِلی

جمعه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، ۰۴:۴۴ ب.ظ

یه زمانی پدر بزرگ و مادر بزرگ من با دایی بزرگم زندگی میکردن. یک طرف حیاطشون یک متر دیوار بود و بقیه اش ایرانیت های سیمانی. من اونموقع خیلی خیلی کوچولو بودم و البته ترسو. دم چهارشنبه سوری که میشد دوست داشتم ترقه بازی کنم اما از ترکیدن ترقه ها خیلی میترسیدم. آراد، پسر یکی از دایی های کوچکترم وقتی میدید از ترقه میترسم و البته اجازه ترقه بازی هم ندارم، گلوله های گلی درست میکرد، لابلاشون سنگ میذاشت و میداد بهم و میگفت که به سمت ایرانیت ها پرتش کنم. سنگ ها وقتی میخوردن به اون دیوار مثل ترقه صدا میدادن. بهشون میگفتیم ترقه های گلی...

دلم میخواد یبار دیگه برم تو اون حیاط و ترقه گلی درست کنم.

درباره اون خونه قراره زیاد حرف بزنم :)

  • زهرا :)

#خاطره

نظرات (۵)

چرا امنیت نداره؟ 

پاسخ:
نظامی های اون منطقه خونه هاشونو فروختن
خونه ها رو چون قدیمی و خیلی خیلی بزرگ بودن دارن تخریب میکنن که ساختمون جدید بسازن
ارازل و اوباش اون منطقه به خاطر این چیزا خیلی زیاد شده...
  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • راجب لذتای کوچیکی که میتونن روح آدما رو تازه کنن،

    کسایی که با بودنشون حس امنیت و محبتو منتقل میکنن،

    چیزایی که تا ازشون دور نشیم قدرشونو نمیدوینم،

    تا صب میتونم برداشت بگم از این مطلب، ولی خب کافیه بنظرم...

    پاسخ:
    دلم خیلی برای اون خونه تنگ شده...
    اون خونه بهشت بود:)

    هر کسی با یک خونه ی خاص خاطره های خاص داره :)

    پاسخ:
    چندباری خواستم برم اون خونه رو دوباره ببینم. اما بهم اجازه ندادن
    میگن اون محله دیگه امنیت نداره....
  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • این مطلب راجب ترقهٔ گلی نبود،

    دوباره بخونید...

    پاسخ:
    شما فکر میکنی درباره چی بود؟
  • آقای یاکریم
  • اوّل فکر میکردم که می‌خواسته شما رو اذیّت کنه، بعد که ادامه ش رو خوندم، حیرت کردم از این تدبیر!

    کلّی معنا داره این مطلب

    پاسخ:
    نه رفیق بودیم با هم....
    البته هنوزم رفیقیم:)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی