گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

نخست
دیر زمانی در اون نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیز به هیات او درآمده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست....

آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

از اول...

جمعه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۳، ۰۶:۰۷ ب.ظ

باز هم نشد. امروز چند باری نوشتم و پاک کردم؛ چرا به دلم نمی نشینند؟ نوازدگان را دیده اید؟! وقتی قطعه سختی را مینوازند جگرشان حال می آید. من بدبخت اما این دو سه روز هیج چیز ننوشتم که باب دل بشود. بحث نبودن ایده نیست. ایده هست، فراوان هم هست. مشکل فقر من از کلمات هم نیست. حتی ساختن جمله هم مسئله ای نیست. مسئله انتهای کار است که چندین سطر نوشته ای و دست و عقل پوستشان کنده شده تا تمام شود، یک مرتبه این دل لعنتی میزند زیر میز و مثل کارگردانی که از فیلنمامه ناراضی است، برگه ها را پاره میکند، داد هم میزند و میگوید: "از اول..." 

یک نفر هم نیست بگوید خوب مومن خدا چه مرگت شده دقیقا؟ بگو تا با هم راه حلی پیدا کنیم! صم بکم میشود و عین دختربچه ها دست هایش را دور هم قفل میکند، چشم میگرداند و قهر میکند. دل ما این روزها چه بلایی به سرش آمده، الله اعلم...

#گریه_قلم

  • زهرا :)

#گریه_قلم

نظرات (۲)

پاراگراف اخرت خیلی باحال بود😁

پاسخ:
حرص خورن ادبی :))))

عوضش من 

قلمم رونده است 

محصول خواندنی نیست که نباشد

پاسخ:
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی