- ۰۴/۰۲/۲۱
- ۱ نظر
خورشید از پس کوه بالا آمد
مرغ سحر به آواز درایستاد
پنجره باز شد
باد صبا به داخل خزید
پرده به رقص درآمد
سوت سماور سکوت خانه را شکست
چای گلدم مهمان استکان کمر باریک شد
دستمال نم دار گلدان ها را جلا داد
عطر یاس زرد و صورتی در ایوان پیچید
قلمی روی کاغذی تاختن گرفت
نامه ای نوشته شد
دامن چین داری پله ها را جارو زد
قدم های کوچکی تا ابتدای جاده روستا رفت
چشمانی خیره به مسیر جاده ماند
صدای زنگ دوچرخه پستچی می آمد
بازم هم نامه ای روانه شد
اما پاسخی هرگز نیامد...
#گریه_قلم
(ادامه داشته باشه؟؟؟)
زیبا بود
ادامه بده