گریه قلم :)

:) Welcome to Green Gables

گریه قلم :)

:) Welcome to Green Gables

پسرعموی جوانم که 22 سال پیش دقیقا بهار 16 سالگی اش با یه تصادف وحشتناک خزان شد و داغ سنگینش رو به دل همه خانواده اش گذاشت، پیش از مرگش همیشه میگفته که دوست داره اگه روزی دختردار شد اسمش رو بزاره ستاره، اما عمرش هیچوقت قد نداد.

13 سال بعد تک برادرش صاحب یه دختر شد و یاد داداش کوچیکتر از دست رفته اش اسم دخترش رو ستاره گذاشت...

حقیقتا داستان پشت اسم ها برام جالبه. مثلا برای خود من سر کل کل بابام و عموی کوچیکم سر اسم زهرا، اسم دختر اول هردوی اونها که فقط هم 4 ماه باهم اختلاف سنی دارن شد زهرا، و چون من زهرایی بود که 4 ماه کوچیکتر بود صاحب یه اسم دوم شدم...

داستان های پشت اسم هاتونو برامون بگید. بعضی هاشون واقعا جالبه...

  • Anne shirley

نظرات  (۷)

من قرار بود پارمیدا باشم چون آهنگی با این نام اون‌موقع خیلی معروف بوده؛ اما الان کیانام و بی‌نهایت اسمم رو دوست دارم. 

  • 💕 پسر خوب 💕
  • به خاطر میلاد امام رضا

    پاسخ:
    بله داستان شما رو قبلا شنیده بودم :))))

    داستان اسم من چون یکم طولانی بود در یک پست نوشتم و پست شما را هم داخلش لینک کردم. داستان اسم من (وبلاگ سوکورو)

    مامان بزرگم خواب دید  :))))

    پاسخ:
    اوخی:))

    سلام  :)

     

    پدر مادرم سر اسمم به توافق نرسیدن

    فال حافظ گرفتن و گذاشتن "صبا"  :)

    پاسخ:
    وایییی:)))

    چندتا از همکلاسی های دبیرستانم که مامان باباشون به توافق نرسیده بودن هر دوتا اسمو گذاشتن.
    بابا به یه اسم صداشون میزد مامان به یه اسم...!!!
  • Mahdi ‎‎‎‎‎
  • من نیمه شعبان به دنیا اومدم و یه ماما تو گوش مامانم میگه اسمش رو بزار مهدی.

    پاسخ:
    اوخی خدا :)))))
    اسم زیباییه...!

    بابام تو جوونیش از اسم پیمان خوشش می‌اومد.

    پاسخ:
    چه سلیقه زیبایی!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی