- ۰۴/۰۶/۱۰
- ۷ نظر
پسرعموی جوانم که 22 سال پیش دقیقا بهار 16 سالگی اش با یه تصادف وحشتناک خزان شد و داغ سنگینش رو به دل همه خانواده اش گذاشت، پیش از مرگش همیشه میگفته که دوست داره اگه روزی دختردار شد اسمش رو بزاره ستاره، اما عمرش هیچوقت قد نداد.
13 سال بعد تک برادرش صاحب یه دختر شد و یاد داداش کوچیکتر از دست رفته اش اسم دخترش رو ستاره گذاشت...
حقیقتا داستان پشت اسم ها برام جالبه. مثلا برای خود من سر کل کل بابام و عموی کوچیکم سر اسم زهرا، اسم دختر اول هردوی اونها که فقط هم 4 ماه باهم اختلاف سنی دارن شد زهرا، و چون من زهرایی بود که 4 ماه کوچیکتر بود صاحب یه اسم دوم شدم...
داستان های پشت اسم هاتونو برامون بگید. بعضی هاشون واقعا جالبه...
- ۰۴/۰۶/۱۰
من قرار بود پارمیدا باشم چون آهنگی با این نام اونموقع خیلی معروف بوده؛ اما الان کیانام و بینهایت اسمم رو دوست دارم.