کاش برف بگیرد
جادهها تا ابد بسته شوند
خداحافظی به تأخیر بیفتد
و من و تو
پشت همین در چوبی
مثل یک عکس
برای همیشه متوقف شویم.
جوادگنجعلی
- ۳ نظر
- ۱۲ بهمن ۰۳ ، ۲۲:۵۲
کاش برف بگیرد
جادهها تا ابد بسته شوند
خداحافظی به تأخیر بیفتد
و من و تو
پشت همین در چوبی
مثل یک عکس
برای همیشه متوقف شویم.
جوادگنجعلی
بازم هوس نوشتن و
بازم نمیدونم چی بنویسم.....!
تاکید میکنم «هوس نوشتن دارم»
چه کسی میداند که تو در پیله تنهاییی خود تنهایی؟!
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟!
پیله ات را بگشا تو به اندازه پراونه شدن زیبایی....
از صدای گذر آب چنان فهمیدم،
تندتر از آب روان،،،،عمر گران میگذرد
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست!
آرزویم این است،
آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست :)))))
سهراب سپهری
دلم یه نفر پایه میخواد که بدون نگرانی از موجودی حسابامون بریم بیرون و فقط خوراکی بخوریم!!!!!!!
شکمو هم خودتونین :)
دوباره دلم هوس کرده بنویسم، دلم یک فنجان "واژه" ناب میخواهد. برشی از "احساس" هم کنار این فنجان عطر خوبی دارد. آسمان این "صفحه" سفید، خیلی خالی است. چند تکه ابر میخواهد که آماده بارش "استعاره" ها باشند. پرواز چند دسته "کنایه" خوش آواز هم بدک نیست. معمولا خورشید فروزان "واج آرایی"، رقص "قلم" روی این آسمان سفید را موزون تر میکند. نسیم "آرایه تکرار" هم باید باشد؛ اگر نباشد چطور بوی آن فنجان واژه توی فضا بپیچد؟ مقدمه اش میشود دشت زیر آسمان. سبزی چمن است و گل های تازه بهاری و یک دوچرخه سوار. جلوی چرخ یک سبد کنفی گذاشته. گربه حنایی کوچکی گوشه سبد گز کرده. دختر دوچرخه سوار دامن آبی دارد با گل های صورتی. کیف پارچه ای صورتی روی دوشش انداخته؛ کیفش بوی توت فرنگی میدهد. پیراهن و کفش های سفید دارد. کتونی پوشیده. دوچرخه را کنار دریاچه متوقف میکند. مقدمه به پایان میرسد.
اصل ماجرا آغاز میشود. پیاده میشود و گربه را روی زمین میگذارد. گربه مشغول بازی میشود. توی چمن ها غلت میزند و میخواهد که پروانه بگیرد. دختر از سبد پشتی دوچرخه یک زیرانداز بیرون می آورد. روی زمین پهن اش میکند. زمینه اش سفید است اما با خطوط قرمز کمرنگ و پررنگ چهارخانه میشود. بعد یک دفترچه و یک قلم از توی کیفش بیرون می آورد، دستش میگیرد و روی زیرانداز مینشیند. نسیم می وزد و کلاه حصیری اش را بر میدارد. چه عجیب! -البته عجیب نیست اما خب معمولا باید در چنین صحنه ای موهای گیسو کمندی دختر در باد به رقص در آید اما- موهای دختر ما کوتاه است. تا گردنش بیشتر نمی رسد. من فکر میکنم تیپش حرف ندارد. دفتر را باز میکند. او هم مثل من میخواهد بنویسد اما ایده ندارد. به بالا نگاه میکند. من را میبیند. برایش یک فنجان واژه میریزم و با تکه احساس توی سینی میگذارم و به او میدهم. از ابرها یک نم نم باران از استعاره ها برسرش میبارم و این نم نم باران را با نسیم تکرار تکمیل میکنم. آواز و پرواز کنایه های خوش خوان هم بخشی از نوشته اش میشوند و در نهایت تابش واج آرایی نوشته اش را طلایی میکند.
و اما بند آخر! چند صفحه پشت هم نوشته. سرش را که بالا می آورد خورشید در حال غروب است. گربه حنایی و زیرانداز چهارخانه را برمیدارد و با همان دوچرخه به خانه برمیگردد. چند سال بعد، نوشته هایش تا آن سر دنیا رفته است. او چه نویسنده بزرگی شده........!
#گریه_قلم
چشم نواز شماره هفت:
پشت دست نینی کوچولوها رو دیدین؟! پشت انگشت هاشون گوده (^_^)
عنوان این متن یه اصطلاح محلیه. معنیش هم اینه که تعداد زیادی آدم توی یه کاری دخالت کردن.
یبار توی یه مهمونی خانوداگی ما خانم ها توی آشپزخونه مشغول تدارک ناهار بودیم. هرکسی دستش به چیزی بند بود. مامانم این وسط منو بیکار دید سس مایونز و ماست رو داد به من گفت سس سالاد رو تو آماده کن حالا که بیکاری. ماستش خدایی خیلی ترش بود. درستش که کردم دادم دخترعموم تستش کرد گفت ترشه. پاشدم یکمی شکر بهش اضافه کنم همه گفتن واییی نه نکنی و این حرفا. مامانم گفت سس بیشتر بزن بهش ترشی رو میگیره. سس اضافه کردم دیگه اصلا مزه ماست نمیداد. یکی دیگه گفت خب یکم ماستشو بیشتر کن. اونیکی گفت آبلیمو بزن بهش.یکی دیگه گفت نمک بزن بهش. آخرشم درست نشد. مامانم اومد ظرفشو گرفت دیدم یکی از خانما گفت یکم شکر بزنید خب (0_0)
خب مسلمونا من که از اول داشتم همین کارو میکردم.....
حالا بگذریم مامانم شکر زد بهش و درستم شد. ولی بهم برخورد. به خیالشون چون همشون از من بزرگترن بیشتر میفهمن منم باید باید صددرصد بهشون گوش کنم. لطفا، خواهشا، التماس میکنم! وقتی یه کاری رو به یه نفر میسپرین بزارین به روش خودش انجام بده.
آهااااا دخترعموی بزرگترم هی مزه میکرد میگفت شوره نمکش خیلی زیاده، چند ماه بعد فهمیدم اونا اصلا تو خونه شون نمک استفاده نمیکنن!!!!!!!
از نشونه های بزرگ شدن داداشام اینکه لباساشونو اشتباه برای هم میذارم......:)
فسقلی ها قد کشیدن!
چرا وقتی مامان و باباها میان تو اتاق و باهات کار دارن، هروقت که کارشون تموم شد و میخوان برن، موقع رفتن درب رو نمیبندن؟؟؟؟؟