گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

پشت هر قلم محزون، نویسنده ای از فرط جنون میرقصد

گریه قلم :)

نخست
دیر زمانی در اون نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیز به هیات او درآمده بود
انگاه دانستم که مرا دیگر
از او
گریزی نیست....

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

ارثیه ارزشمند

پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۵:۴۹ ب.ظ

نوشتن را مدیون پدرم هستم. این بهترین و ارزشمندترین ارثیه پدرم برای من بود.  این حرفی است که مادرم همیشه میگوید:

قلم خوبت رو از بابات به ارث بردی

هرچند گاهی بزرگنمایی میکند؛ قلم من آنقدرهام هم خوب نیست، اما خب همچین بیراه هم نمیگوید. نوشتن ارثیه پدرم است؛ دفتر خاطرات نوجوانی اش را خوانده ام و دلنوشته های اوایل ازدواجش. نوشته های یک پسر بیست و چند ساله جوان. شاهکار نوشته هایش هم یک داستان است، "مجنون  فرهاد".  داستانش را سال گذشته خیلی اتفاقی بین کاغذهای قدیمی پیدا کردم. وقتی دیدم شخصیت اصلی یک پسر جوان است فکر میکردم درباره انقلاب یا جنگ تحمیلی باشد. یا حتی سختی ها و مشکلات این پسر برای ساختن خودش و زندگیی که در پیش دارد. اما داستان عاشقانه بود :)

خوب یادم هست اولین بار که کامل خواندمش صورتم خیس از اشک بود. دلم نمی آید در فضای مجازی منتشرش کنم، واقعا حیف است. اما حتی اگر نتوانم هیچ کدام از نوشته های خودم را منتشر کنم این داستان 95 صفحه ای را هرطور که شده با نام خودش چاپ و منتشر خواهم کرد...

  • زهرا :)

نظرات (۲)

چه جذاب

حتما اینکارو بکن

  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • خیلی جالبه، اینکه بخوای چنین تصمیم بزرگی رو عملی کنی و نوشته های بابات رو منتشر کتی!!

    پاسخ:
    حیفه چنین نوشته فوق العاده ای گوشه کمد من خاک بخوره :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی