- ۰۴/۰۸/۲۸
- ۳ نظر
چیزی حدود بیست روز از رفتن به دانشگاه میگذره و از اون زمان این دومین باریه که اومدم خونه. اول تو فکر بودم غر بزنم یکم خودمو خالی کنم، اما بعدش دیدم ارزششو نداره پس ترجیح میدم چیزایی رو بگم که گفتن شون قشنگه...
- عضو گروه تئاتر شدم...(البته با یکمی عذاب)
- دوستای جدید هم فرکانس با خودم پیدا کردم که فکر میکردم دیگه نمیشه.
- بالاخره جمعی پیدا شد که حرف هام براشون جالب باشه و بهم نگن اسکل
- لقب کدبانو از دخترا گرفتن و فکر میکنن خیلی خوب میتونم کاری رو مدیریت کنم (چیزی که خودم برگام ریخت)
خوابگاه داخل محوطه دانشگاهه تا دانشکده نهایتا ده دقیقه راه داشته باشم. تنها بدیش طبقه چهارم بودنشه اونم بدون آسانسور که البته فکر میکنم منطقیه. حدس میزنم به خاطر خطراتش آسانسور نزاشتن نه کمبود بودجه. همین بیست روز اول فهمیدم این رشته چقدر قراره مورد عنایتمون قرار بده اما خب هنوز اولشه داغم و دوستش دارم. چیزی خیلی خوشم اومد این بود که گروه اقتصاد دانشگاه ما تو کشور رتبه هشتم رو دارن. خدایی حال کردم چون استان محرومی داریم و تو رقابت با شهرهایی مثل اصفهان و تهران چنین رتبه ای گرفتن. خدایی دمشون گرم آفرین...
همین دیگه دلم برای بیان تنگ شده بود دلم خواست یه سری بهش بزنم...
- ۰۴/۰۸/۲۸
چقدر خوشم اومد از اومدنت....چقدر دیر به خونه سر میزنی
عضو گروه تئاتر شدی؟ خدا به خیر کنه
همه چیزها و آدمها و اتفاقات جدید مبارکت باشه
خصوصا زندگی خوابگاهی
اینجا بزززززرررررررگ میشی
خیلی