کاش یه نفر باشه هر وقت که میخوام بگم درباره کنکور و دانشگاه استرس ندارم با پشت دست بزنه تو دهنم بگه حرف مفت نزن لطفا.......!
- ۲ نظر
- ۳۰ دی ۰۳ ، ۱۸:۳۴
کاش یه نفر باشه هر وقت که میخوام بگم درباره کنکور و دانشگاه استرس ندارم با پشت دست بزنه تو دهنم بگه حرف مفت نزن لطفا.......!
اوکی ولی دقت کردین اگه دلت چیزی رو بخواد همون موقع حال میده:)
یکی دو ساعت بعد هم اون مزه اولش رو نمیده چه برسه به یکی دو سال بعد......
چشم نواز شماره دو:
اول صبح یا نزدیک غروب وقتی که ماه و خورشید با هم در آسمان دیده میشوند.
( دیدن ماه توی آسمون آبی خیلی قشنگ تر از آسمان سیاه است)
عنوان این متن رو از دکتر شریعتی، از کتاب کویر، قرض گرفتم. دبیرستانی که بودم از حرف ها فقط :« اسکل، احمق و.....» از این قسم کلمه ها نصیبم میشد. نشنیده شان میگرفتم وانمود میکردم اصلا برایم مهم نیستند، اما ته دلم، حتی شده به اندازه یک ارزن، غصه میخوردم. من هیچوقت به کسی توهین نکردم، هیچوقت هیچ کدامشان را مسخره یا افکار و باورهایشان را قضاوت نکردم؛ اما مثل خودم با من رفتار نکردند.
امشب اما حرفی به قشنگی «قلب گرم و روشنی داری.....» نصیبم شد. چقدر برداشت آدمها از یک نفر میتواند متفاوت باشد. من همانم، همان آدم، عوض که نشدم. اما یک نفر به من میگوید "اسکلی" و یک نفر دیگر میگوید "قلب گرمی داری"....
به این نتیجه رسیدم که ما فقط آیینه هستیم برای دیگران. ذات خودشان هرطور که باشد، بقیه را هم همانطور میبینند......
#گریه_قلم
جهانم به اندازه اتاق دوازده متری ام کوچک است. اینجا من هستم و نقاشی های روی دیوار، تک بیت های دور آینه، گلدان گل کوچک روی میز و سنتوری که به پایین تخت من تکیه زده.
بله! درست است گاها از این کنج کوچک دنیا شکایت کردم و خواستم برای چند ساعتی از شر در و دیوارش خلاص بشوم، اما هر کجای دنیا که برم باز همین کنج کوچک دنیا، همین جهان کوچک من، دلنشین ترین نقطه زمین است......:))))
#گریه_قلم
دوست دارم از این به بعد هر چیزی که به چشمم زیبا اومد رو سریع توصیف کنم.
چشم نواز شماره یک:
خط منحنی و گود زیر تاب های توی پارک که کفش های بچه هایی که تاب بازی کردن اون ها رو خلق کرده :)
بازم از اون حس و حالا که نمیدونم درباره چی بنویسم اما بدجوری دوست دارم بنویسم.
امروز و مخصوصا الان از اون وقت هایه که "تنها"، رفیق چندین و چند ساله من، دست هاشو گذاشته رو شونه هام و همین باعث شده شونه ها و گردنم خم بشه پایین. تنها خیلی حساس و حسوده، تحمل نداره منو کنار بقیه ببینه. برای همین هر وقت که من مهمون دارم یا قراره کسی رو ببینم اون از خونه میره بیرون. امروز ولی از صبح یقه مو چسبیده ولم نمیکنه.
یه متن نوشتم با عنوان «دلم میخواد...» نمیدونم خوندینش، نخوندین، چطوریه اوضاع ولی من الان دلم بدجور اون «دلم میخواد...» رو میخواد :)
دعوتین به روستای ما به صرف برف شبانگاهی:)
پارسال خیلی برف اومد از اون مدلایی که اول صبح پا میشی زمین و آسمون با هم سفیدن. امسال اما این دومین برفه :/
امیدوارم تا صبح دووم داشته باشه.....!
چند وقت پیش دوتا دفترچه خیلی کوچولو گرفتم. یه جوری ذوق مرگ بودم که نگو. مامانم یه جوری نگاهم میکرد انگار مخم عیب کرده. از این ویژگی خودم خیلی خوشم میاد. از کوچیک ترین دلخوشی ها بیشترین لذتو میبرم.....:)
من نه آهنگ رپ و راک گوش میدم، نه فیلم ترسناک میبینیم، نه مشکل خیلی خاصی تو زندگیم دارم(که بخواد روم تاثیر بزاره)؛ ولی از روی، خواب که چه عرض کنم، در واقع از روی کابوس های هر شب من هالیوود میتونه ایده بگیریه فیلم بسازه اونم چند فصل پشت هم. آخه این چه وضعشه که من دو ماهه خواب درست و حسابی ندارم :(